یه میز 4 گوشه داره، اگه یه گوشش بریده بشه چند گوشه باقی میمونه؟
یه میز 4 گوشه داره، اگه یه گوشش بریده بشه چند گوشه باقی میمونه؟
هر چه می خواهد دل تنگت بگو. قال:ادمین
گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی،
گاهی وقتا فقط زندگی کن…
یاد قولهایی که به خودت دادی نباش،
یه وقتایی شرمنده خودت نباش،
تقصیر تو نیست
تو تلاشتو کردی اما نشد…
یه وقتایی جواب خودتو نده
هر کی پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد
یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر…
از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن…
از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها…از باد…باران از همه لذت ببر..
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
.......
ویرایش توسط رزمریم : 08-03-2019 در ساعت 03:36 AM
معرفی کتاب تفکر سریع و کند
کتاب تفکر سریع و کند، اثری نوشته ی دانیل کانمن است که نخستین بار در سال 2011 منتشر شد.
کانمن در این کتاب پرطرفدار و پرفروش، ما را به سفری دگرگون کننده به اعماق ذهن می برد و دو سیستم تفکر در بشر را تشریح می کند: سیستم اول، سریع، شهود-محور و عاطفی است و سیستم دوم، کندتر، مشورت-محور و منطق گراتر است.
کانمن توانایی های خارق العاده و البته نقاط ضعفِ تفکر سریع را آشکار می کند و تأثیر فراگیر ادراک های شهود-محور را بر تفکرات و رفتارهای ما نشان می دهد. سختی های پیش بینیِ این که چه عواملی ما را در آینده خوشحال خواهند کرد، چالش های داشتن فهمی عاقلانه و درست از ریسک پذیری در زندگی حرفه ای و شخصی، و تأثیر عمیق جانبداری های ذهنی بر تمامی جنبه های ریز و درشت زندگی انسان را تنها از طریق رسیدن به درکی درست از چگونگی کارکرد این دو سیستم در کنار یکدیگر می توان فهمید؛ سیستم هایی که تمامی قضاوت ها و تصمیمات ما را شکل می دهند.
قسمت هایی از کتاب تفکر سریع و کند
روش قابل اتکا برای وادار کردن افراد به پذیرش مسائل نادرست، تکرار دائمی آن هاست، زیرا مفهوم آشنایی به راحتی از حقیقت تمیز داده نمی شود. نهاد ها و بازاریاب های تمامیت طلب، همیشه از این حقیقت آگاه بوده اند.
ویرایش توسط Experience : 08-04-2019 در ساعت 10:00 PM
قسمت هایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است
چطور می توانم کمکتان کنم؟ اگر توی فروشگاه استارباکس کار می کردم، به جای نوشتن اسم مردم روی فنجان قهوه شان، جملات زیر را می نوشتم: «شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته اید یا کارهایی که انجام داده اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن هم صرفا برای یک مدت کوتاه. این حقیقت ناخوشایند زندگی ست. تمام مسائلی که به آن ها فکر می کنید یا کارهایی که انجام می دهید، تنها گریز استادانه ای از این حقیقت اند. ما غبارهای کیهانی بی اهمیتی هستیم که در یک نقطه ی آبی پرسه می زنیم و به هم برخورد می کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می کنیم و اهدافی برای خودمان می سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوه ی لعنتی تان لذت ببرید!»
رفتن به دنبال شادی، ارزشی زهرآلود است که مدت هاست به فرهنگ ما معنا داده، ارزشی خودشکن و گمراه کننده. خوب زندگی کردن به معنای اجتناب از رنج ها نیست؛ بلکه به معنای رنج کشیدن برای هدف درست است. چون اگر صرفا به خاطر زیستن محکوم به رنج کشیدن هستیم، شاید باید درست رنج کشیدن را هم یاد بگیریم.
اساسا ما بیشترین سطح امنیت و بیشترین رفاه را در طول تاریخ داریم؛ اما باز هم بیش از هر زمانی احساس ناامیدی می کنیم. هرچه اوضاع بهتر می شود، به نظر می رسد ناامیدتر می شویم. این تناقض پیشرفت است. شاید بتوان این مسئله را در قالب حقیقتی تکان دهنده خلاصه کرد: هرچه محل زندگیتان، ثروت و امنیت بیشتری داشته باشد، احتمال این که خودکشی کنید، بیشتر است.
[/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
دل نبند!
اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست
اقا فرخ خیلی وقت پیش به من پیام دادند که دیگه مدیر نیستن!
متاسفانه دیگه نظارتی روی اسم تایپکها، موضوعاتشون و ... نیست
گویا کسی برای رسیدگی وجود نداره! @Admin@
افتادن تو فروم، بچه های مردمو ختنه میکنن... هیشکی هم نیس قیچی رو ازشون بگیره... هعی... فردا که از کودکان ختنه شده بپرسند به کدامین گناه...
معرفی کتاب عشق کافی نیست
کتاب عشق کافی نیست، اثری نوشته ی مارک منسن است که نخستین بار در سال 2018 به انتشار رسید.
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن، عشق به عنوان هدف غایی زندگی، تقدیس می شود اما مارک منسن این نگرش را به چالش می کشد.
او با لحن بی پرده و بدون تعارف خود که مخاطبین زیادی را در سراسر جهان مجذوب او ساخته، استدلال می کند که عشق، تمام چیزی نیست که برای داشتن رابطه ای موفق به آن نیاز داریم، و ابزاری را در اختیارمان قرار می دهد تا بتوانیم با استفاده از آن، از تخریب روابطمان با افراد مهم زندگیمان جلوگیری کنیم.
از قرارهای اول گرفته تا پیشنهاد ازدواج و جدا شدن و فراموش کردن عشق سابق، مارک منسن در کتاب عشق کافی نیست، توصیه هایی فوق العاده کاربردی را برای مخاطبین در نظر گرفته که ما را وادار می کند با خودمان صادق باشیم و واقعیت را آنگونه که هست، و نه آنگونه که دوست داریم باشد، بپذیریم.
قسمت هایی از کتاب عشق کافی نیست
همه ی ما به عنوان انسان از شادی و معنا، انگیزه می گیریم؛ اما اغلب گرفتار نگرانی های غیرضروری و مقایسه های سطحی می شویم.
وقتی فرضیات یا شرایطی را بین آن مقایسه ها و شادی ها خلق کنیم، این کار سریعا می تواند اولویت هایمان را آشکار کند.
چنین ابزارهایی به ما روش هایی را نشان می دهند که با آن ها می توانیم موفقیت خود را اندازه گیری کنیم.
من مشهور نیستم؛ اما زندگی مردم را بهتر می کنم. این مرا موفق می کند.
الان مجرد و تنها هستید؛ اما خوشحالید و به خودتان افتخار می کنید، همین شما را موفق می سازد.
ما باید در انتخاب روشی که موفقیت را با آن اندازه گیری می کنیم، دقت کنیم؛ چرا که معیارهایی که انتخاب می کنیم، تعیین کننده ی تمامی اقدامات و عقاید ما هستند؛ برای مثال، اگر تصمیم بگیرید که «دوازده ساعت تلویزیون تماشا کردن در روز» هدف نهایی و بزرگترین معیار موفقیتتان باشد، پس در عرض چند ماه خواهید دید که چاق و تنها و بیچاره (و موفق!) شده اید.
اگر به این نتیجه برسید که «بزرگترین معامله گر مواد مخدر در محله بودن» تعریفتان از موفقیت باشد، پس ممکن است گلوله بارانتان کنند!
شکی نیست که ما تو دو دهه اخیر توسط دشمنانمون صهيونستها سبک زندگی مون تغییر دادن و حال و روز فعليمونو از زندگی خانوادگيمون دارید میبینید اخیرا آمدن در یک سایت ************ی بنام شهوانی که علنا خودشون گفتن مال اسرائیل هستش قضیه خیانت رو به این شکل مطرح میکنن که مردها زنهای خودشون آزاد بزارن که ه، کس رو ازش خوشسون اومده گیر ندن باهم رو راست باشن و مردها اجازه بدن که بر ن کار خودشون و بکنم چون دست آخر اون زن می ره گوار خودشو میکنه تو این ده روزه دوتا داستان با همین مضمون ارائه دادم
تو مطلب بالا تو جمله آخر ارائه دادن بوده ماه اشتباها ارائه داادم درج شده
دیدین آدم بعضی وقتا دنبال بهونه ست... که چشمی تر کنه و بغض بندازه تو گلوش؟... هی یاد بی معرفتی عزیزام میوفتم بغضم میگیره... آی خورشید... کجایی پس؟ بیا این ماه پدرمو دراورد...
معرفی کتاب رویا پردازی های گردشگری تنها، اثر ژان ژاک روسو
کتاب رویاپردازی های گردشگری تنها دروغ هایی که مصلحت آمیز نامیده می شوند، همان دروغ های حقیقی هستند؛
زیرا بیان آن به نفع خود یا به نفع دیگری، به همان اندازه ناعادلانه است که به کس دیگری ضرر برسانیم.
هرکس که به نادرستی، یک شخص واقعی را ستایش یا نکوهش می کند، دروغ می گوید.
چه قشنگ گفت شاعر و چه قشنگتر خوند استاد محمد اصفهانی
به زمین خوردن دلقک
یا درآوردن شکلک
واسه اینه که تو بخندی
مثل رسم شاه و دلقک
واسه نونه واسه نونه
که به کارش تو بخندی
که اگه اینو بدونی
تو به دلقک نمیخندی
واقعا به هزار شکل میشه تقسیرش کرد و بهش معنی داد
1 اون دلقک شعر ما بخاطر نون جلب توجه میکرد اما واقعا خیلیا برای جلب توجه گاهی وقتها دیدیم طرف خود زنی میکنه اما بازم به چشم نمیاد و در آخر از سیرک هم بیرونش میکنن
2 اون دلقکه اگرنخندونه نمیتونه نون ببره خونه که پس مجبوره خدا و دین و پیغمبر و زمین و زمانو بهم بدوزه تا به یک لقمه نون برسه " اخه یکی نیست بگه بچه جون نون بازوتو بخور نون دستمال کشیدن خوردن ندارهو با درد میزنه بیرون البته دلقکه دیگه بیشعور تر از این حرفهاست
تازه بعضی مواقع اونایی که فکر میکنیم عاقل هستن در اصل بیشعورتر از ما هستن
نمونش سهراب سپهری
یکی نبوده بگه قایقی خواهی ساخت خوب به جهنم بساز " این میشه مصداق حرفهایی که طرف خودشو زده به خواب و مثلا ماهم میگیم خواب بود از کنارش رد میشیم و میگیم خودتی
توی آب انداختنت چی بود وقتی شنا بلد نیستی هم که دیگه بدتر " اینم مصداق کسی که یه حرفایی میزنه و متوجه هم میشه اشتباه چرت و پرت گفته اما پافشاری میکنه حرفش درسته
پشت دریا شهریست آخه بیشعور احمق تو قایقو الان انداختی توی آب چجوری بدون قایق پشت دریارو دیدی " اینم مصداق کساییه که هرکس هرچی گفته مثل الاغ پذیرششون بالا بوده و بار اضافی دیگرانو حمل کردن
تازه جالتر از همه اینها اینجاشه پنجره خونهاشونم دیده روبه افق امید باز میشه " یکی نیست بگه آخه الدنگ کودن تو هنوز شهرو نرفتی ببینی خونه و پنجرهاشو چجوری دیدی اینم مصداق کسایی که حسرت به دل موندن مثلا یک مسافرت حتی بیرون شهرشون برن بعد بیان بگن چون ما از اول چوس ناله بوده وضعیتمون و نرفتیم همه دارن دروغ میگن"مگه اون خراب شده مدرسه نداشته که از بنیان فرو کنن توی مغز پهنیش و بگن خواستن توانستن است بیشعور توام برو ببین مگه جلوتو گرفتن
و بدتر از همه اینها اینجاشه که انگار طرف رفته مسافرت پولشو پدر فلان فلان شده سهراب پرداخت کرده که تا اعماق تهشون خونریزی نکنه میخوان هی پرت و بلا بگن
دیدی دوستان تا اینجا سهراب بود
و اما اون دلقکه " امایی نداره که ؛؛ سهراب فلان فلان شده
انقدر ناله کرد و کرد تا دلقکه اخراج شد و دوبارهنون دستمال خوردن
در آخر میتونم بگم نه سهراب بودن خوبه که احمق بنظر بیای نه اون دلقکه ، از دو جهت ، دلقکه هم اینکه به نون نمیرسی هم اینکه خودتو الت دست دیگران کردی و عزت نفستو انقدری خرابکاری کردی روش که دیگه حتی اگر بخوای جدی بحساب نمیای مثل در ساختمون دید باد پشتشو میگیره و با ضرب بسته میشه توی جهل خودش میگه عجب صدایی دادما اما وقتی قفلش خراب شد و هرکس با یه لگد بازش کرد و ازش عبور کرد اونموقعست که متوجه میشه اون صدای کجاش بوده وو حالا گریه کن های گریه کن بخوای نخوایگند زدی به خودت و باید بری ببینی کارواش قبول میکنه دستی به سر و وضعت بکشه یا نه
تا یک شب دیگه و داستان دیگه نیازی نیست منتظر بمونید هرموقع اعلام کنید بنده جایی هستم که تا صبح بیدارم و براتون تعریف میکن
خدایا چون نوشتی سرنوشتم
که بخت از من رمید ازبس که زشتم
زبانم لال اگر خط تو بد بود
تو میگفتی خود من مینوشتم
کارو (نامه'های سرگردان)
چه قشنگ گفت شاعر و چه قشنگتر خوند استاد محمد اصفهانی
به زمین خوردن دلقک
یا درآوردن شکلک
واسه اینه که تو بخندی
مثل رسم شاه و دلقک
واسه نونه واسه نونه
که به کارش تو بخندی
که اگه اینو بدونی
تو به دلقک نمیخندی
واقعا به هزار شکل میشه تقسیرش کرد و بهش معنی داد
1 اون دلقک شعر ما بخاطر نون جلب توجه میکرد اما واقعا خیلیا برای جلب توجه گاهی وقتها دیدیم طرف خود زنی میکنه اما بازم به چشم نمیاد و در آخر از سیرک هم بیرونش میکنن
2 اون دلقکه اگرنخندونه نمیتونه نون ببره خونه که پس مجبوره خدا و دین و پیغمبر و زمین و زمانو بهم بدوزه تا به یک لقمه نون برسه " اخه یکی نیست بگه بچه جون نون بازوتو بخور نون دستمال کشیدن خوردن ندارهو با درد میزنه بیرون البته دلقکه دیگه بیشعور تر از این حرفهاست
تازه بعضی مواقع اونایی که فکر میکنیم عاقل هستن در اصل بیشعورتر از ما هستن
نمونش سهراب سپهری
یکی نبوده بگه قایقی خواهی ساخت خوب به جهنم بساز " این میشه مصداق حرفهایی که طرف خودشو زده به خواب و مثلا ماهم میگیم خواب بود از کنارش رد میشیم و میگیم خودتی
توی آب انداختنت چی بود وقتی شنا بلد نیستی هم که دیگه بدتر " اینم مصداق کسی که یه حرفایی میزنه و متوجه هم میشه اشتباه چرت و پرت گفته اما پافشاری میکنه حرفش درسته
پشت دریا شهریست آخه بیشعور احمق تو قایقو الان انداختی توی آب چجوری بدون قایق پشت دریارو دیدی " اینم مصداق کساییه که هرکس هرچی گفته مثل الاغ پذیرششون بالا بوده و بار اضافی دیگرانو حمل کردن
تازه جالتر از همه اینها اینجاشه پنجره خونهاشونم دیده روبه افق امید باز میشه " یکی نیست بگه آخه الدنگ کودن تو هنوز شهرو نرفتی ببینی خونه و پنجرهاشو چجوری دیدی اینم مصداق کسایی که حسرت به دل موندن مثلا یک مسافرت حتی بیرون شهرشون برن بعد بیان بگن چون ما از اول چوس ناله بوده وضعیتمون و نرفتیم همه دارن دروغ میگن"مگه اون خراب شده مدرسه نداشته که از بنیان فرو کنن توی مغز پهنیش و بگن خواستن توانستن است بیشعور توام برو ببین مگه جلوتو گرفتن
و بدتر از همه اینها اینجاشه که انگار طرف رفته مسافرت پولشو پدر فلان فلان شده سهراب پرداخت کرده که تا اعماق تهشون خونریزی نکنه میخوان هی پرت و بلا بگن
دیدی دوستان تا اینجا سهراب بود
و اما اون دلقکه " امایی نداره که ؛؛ سهراب فلان فلان شده
انقدر ناله کرد و کرد تا دلقکه اخراج شد و دوبارهنون دستمال خوردن
در آخر میتونم بگم نه سهراب بودن خوبه که احمق بنظر بیای نه اون دلقکه ، از دو جهت ، دلقکه هم اینکه به نون نمیرسی هم اینکه خودتو الت دست دیگران کردی و عزت نفستو انقدری خرابکاری کردی روش که دیگه حتی اگر بخوای جدی بحساب نمیای مثل در ساختمون دید باد پشتشو میگیره و با ضرب بسته میشه توی جهل خودش میگه عجب صدایی دادما اما وقتی قفلش خراب شد و هرکس با یه لگد بازش کرد و ازش عبور کرد اونموقعست که متوجه میشه اون صدای کجاش بوده وو حالا گریه کن های گریه کن بخوای نخوایگند زدی به خودت و باید بری ببینی کارواش قبول میکنه دستی به سر و وضعت بکشه یا نه
تا یک شب دیگه و داستان دیگه نیازی نیست منتظر بمونید هرموقع اعلام کنید بنده جایی هستم که تا صبح بیدارم و براتون تعریف میکن
(( دوستان از ته سالن اعلام کردن که آخرشو اشتباه کردم و متنشو دادن که روخوانی کنم براتون " تایک شب دیگه و داستان دیگه نیازی نیست منتظر بمونید هرموقع اعلام کنید بنده خانمم و خوابوندم و اومدم پیش دوستان شب زنده'دارو تمام تلاشمو میکنم بلکه ایدز بگیرم و هرموقع اعلام کنید دست از تلاش میکشم و ادامه داستانو براتون بازگو میکنم . فعلا بای تا تلاش بعدی
ویرایش توسط SHERVIN"66 : 08-12-2019 در ساعت 02:50 AM
خدایا چون نوشتی سرنوشتم
که بخت از من رمید ازبس که زشتم
زبانم لال اگر خط تو بد بود
تو میگفتی خود من مینوشتم
کارو (نامه'های سرگردان)
کتاب هنر ظریف بیخیالی رو بخونین
دیدتون به مشکلات و واقعیت ها کاملاااا عوض میشه
[/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
دل نبند!
اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست
قسمت هایی از کتاب آیسخولوس
هیچ چیز به جز درد، نمی تواند ما را مجبور به درک چیزی کند که نمی خواهیم درکش کنیم.
به کجا چنین شتابان☹️🙄
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
که خداوند دانشجویان پزشکی را آفرید تا باشند کسانی که در تمام عمر درس بخوانند:/
[ امون از درس خوندن تو تابستون]
براي سرفه ي گلدان ها، گلي نمانده خودت گل باش...
دوچرخه سواری زیر بارون ... دوس دارم یه روز تجربش کنم
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
حالم از همه چي بهم ميخوره😢
ساعت 24 اعلام نتایج آراء برا شرکت کنندگان برنامه عصر جدید هست، پیشنهاد میکنم تماشا کنید دوستان.
من محمد زارع رای دادم *780*77#
پارسا و فتحی روشن که دو تا کنسرت و برنامه بذارن و برنامه تلویزیونی بهشون میدن چند برابر جایزه رو در میاره
عبادی هم که شوهرش آتش نشانه، شهرداری حسابی بهشون میرسه
دخترای نینجا هم پول دستشون بیاد میخوان باشگاه بزنن ولی برنده نشن دولت مجبوره براشون باشگاه راه بندازه
پس محمد زارع که حداقل پول عمل جراحی دوستش در بیاد
من به خانم عبادی رای داده بودم بخاطر استعداد و مهارت فوق العادشون در نقاشی با شن و داستان معناداری که در باطن نقاشیهاشون وجود داشت.
البته به محمد زارع هم رای داده بودم چون اونم کارش خوب بود و خودشو دوستاش تمام وسایل مورد نیازشونو طراحی میکردن و میساختن با این که درس نخونده بود.
درسته كار اون خانم عبادي خيلي قشنگ و تاثير گذار بود
ولي من محمد ذارعو دوست داشتم
كاش اول ميشد
خيلي حرفه يه پسر با اين سن و با اين سطح از امكانات اين شكلي براي استعدادش بجنگه و وسايلش رو خودش بسازه
و اونقدر از خودش و كاري كه انجام داده مطمئن باشه كه ابايي هم از از دست دادن جونش نداشته باشه
براي سرفه ي گلدان ها، گلي نمانده خودت گل باش...
من حتی یکبار هم عصر جدید رو ندیدم
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
خستم....
من به این نتیجه رسیدم انسانیت و شخصیت و شعور داشتن، هیچ ربطی به دین و مذهب و پول و سواد دانشگاهی و حوزوی افراد نداره.
تعلقات مادی یا پیروی افراطی و کورکورانه از هر آموزه ای نه تنها انسان رو به تکامل نمیرسونن بلکه به پست ترین درجات تنزل میدن.
کسی انسانیت و شخصیت داره که میتونه خودش از عقلش به خوبی استفاده کنه و منطقی فکر کنه، میتونه خوبی و بدی رو تشخیص بده و تعادل رو بینشون برقرار کنه، میتونه با عقل و تفکر خودش انتخاب کنه بله یا نه بگه.
دلم میخواد خودمو یه مدت رها کنم از این شخصیت نشسته تو وجودم که همش ازم میخواد بزرگ باشم و عمیق زندگی کنم...
عین بچگیام در اتاقمو ببندم یه موزیک مسخره بزارم و اداهای عجیب غریب درارم از خودم
چند روز خونه ی مادربزرگم بمونم و نگران درسای نخونده نباشم
تابستونا برام دلخوشی تعطیل شدن به همراه داشته باشه نه که تو دمای چهل درجه پاشم برم بیمارستان
سریالای هشت تا دوازده شبو ببینم و دلم بخواد نقشای اصلی قصه زودتر به هم برسن
بازی کنم از ته دل
و...
باید بچه شد
الان حتی اگه تجربشونم داشته باشم
عین بچگیا بهم نمیچسبه و حال روحم عمیقا خوب نمیشه
براي سرفه ي گلدان ها، گلي نمانده خودت گل باش...
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)